نصف بدنش زیر لگدهای مردم له شده بود. تلاش می کرد راه برود ولی نمی توانست...بلند می شد و می افتاد. قدرت حرکت نداشت...
یکی سراسیمه آمد تا کمکش کند. او را گرفت و کشانکشان به سمتی برد...مقداری او را جلو برد ولی جثه اش بسایر ریز تر از آن بود که بتواند زخمی را حرکت دهد... برای کمک به دوستش(که البته مطمئن نیستم دوستش بوده باشد) تقلّا می کرد.
سراسیمه به این طرف و آن طرف می رفت و مجدد نزد زخمی بر می گشت، می خواست برایش کاری کند ... انگار به دنبال کمک بود...
اگر جثه ای بزرگ داشت حتما به تنهایی او را نجات می داد ولی افسوس که مورچه ای ریز جثه بود و مورچه زخمی؛ هیکلی و درشت اندام....